وحشت انگیزترین فرودهای اضطراری (بخش اول)

به گزارش مجله یک کامپیوتر، وحشت انگیزترین فرودهای اضطراری

از بدو اختراع هواپیما و آغاز پرواز، خلبان ها همیشه آموزش های گوناگونی دیده اند تا بتوانند در هنگام بروز حادثه و مواقع اضطراری با یاری جعبه ابزاری که درون هواپیما تعبیه شده شرایط را کنترل نمایند. زیرا ممکن است روزی مسئله ای به وجود آید که مجبور باشند به طریقی نامنتظره و در مکانی اجباری، فرودی اضطراری داشته باشند.

وحشت انگیزترین فرودهای اضطراری (بخش اول)

فرار بی نظیر چسلی سولن برگر خلبان خطوط هوایی آمریکا، از هواپیمای ایرباس A320 به درون رودخانهء هادسون بدون شک مشهورترین فرود اضطراری تاریخ می باشد. با وجود اینکه از بدو اختراع هواپیما تا به امروز خلبان ها برای چنین شرایط هولناکی آموزش های لازم را دیده اند و حتی خلبانان هواپیماهای ثابت بال روی باند واقعی به تمرین فرود ناگهانی می پردازند، اما به هیچ وجه نتایج شبیه واقعیت نیست. (همچنین خلبانان هلیکوپتر روی زمین مانورهای چرخش اتوماتیک تمرین می نمایند که بسیار هیجان انگیز است.)

در این مطلب، حیرت انگیزترین وقایع تاریخی که نامزد بهترین فرودهای اضطراری در سراسر دنیا شده اند برای شما گردآوری شده است. این حوادث عظیم و کوچک گاه قهرمانانه و گاه وحشت آور بوده اند که به صورت حرفه ای کنترل شده اند یا خوش اقبالی به یاری آنها شتافته است. پس با خبرنگاران همراه باشید.

رهایی ناواهو (Navajo)

در غروب یکی از روزهای ماه ژون سال 1993، ادوارد وایر، خلبان خط مسافربری هوایی و نیز خلبان اسبق نیروی هوایی سلطنتی طوفان، از شهر بیرمینگهام انگلستان به مقصد شهر نورویچ به پرواز درآمد. هواپیمای پیپر ناواهای ادوارد 8 جایگاه داشت که برای این هواپیمای چارتری کم اجاره، فضای خوبی محسوب می شد. مسافرین جایگاه های عقبی زانوهایشان را بغل نموده بودند، و یکی از مسافران کنار ادوارد، روی جایگاه که در حالت عادی متعلق به یاری خلبان می باشد، نشسته بود.

حدود 4 مایلی غرب نورویچ، درحالی که وایر آغاز به کاهش ارتفاع نموده بود، ناگهان یک انفجار عظیم صورت گرفت. هواپیما تکان شدیدی خورد و هر دو موتورخاموش شدند. در حقیقت موتور سمت راست کاملاً از دور خارج شد، از پایه جدا شد و افتاد. این انفجار موجب فرو پاشیدن یکی از سه تیغهء نگهدارنده شد و عدم تعادلی که در چرخاننده ها ایجاد شده بود باعث از هم پاشیدن موتور شد. این تنها خسارتی نبود که توسط تیغهء آلمینیومی عظیم هواپیما به آن وارد شده بود. بلکه این تیغه با نیروی باورنکردنی از دماغهء هواپیما جدا شد، به طرف دیگری پرت شد، به نگهدارندهء موتور سمت چپ اصابت کرد و آن را از کار انداخت.

در همین حین، عدم تقارن ناگهانی، هواپیمای پیپر را به سمت راست منحرف کرد و وایر پیروز شد با دو چرخش آن را کنترل کند. این عکس العمل فوق العاده ای محسوب می گردد حتی اگر در حال تمرین چرخش با یک هواپیمای سالم باشید. وایر تمام توانش را به کارگرفت تا به زاویهء مطلوبی برسد تا بتواند بدون نیروی موتور فرود آید. اما این کار در شیب تند 130 گره ای (واحدی برای سنجش سرعت) غیر ممکن بود و کنترل هواپیما از دستش خارج شد.

درست وقتی که با سرعت به پایین نزول می کردند، ناگهان وایر یک فضای خالی شطرنجی در سمت چپش مشاهده کرد و بدون معطلی به سمت آن تغیر راستا داد. این در حالی بود که راستا پیش رویش با خطوط برقی که در آن وجود داشت بسیار هولناک به نظر می رسید. او دو دستش را محکم به فرمان هواپیما گرفت و سعی کرد با تمام توان آن را کنترل کند. بنابراین، وایرهیچ گونه دسترسی به برآ افزا(وسیله ای برای افزایش نیروی بالابرندهء بال های هواپیما)، دندهء فرود و یا دستهء اضطراری نداشت. اما پیروز شد تا بالای سیم های برق برسد و یک فرود سینه نشین (فرود بدون چرخ) را تجربه کند. دراین حادثه تنها به یکی از مسافران آسیب سطحی ناشی از اصابت سیم برق وارد شد که بعدها به گفتهء خودش ضربهء شلاق مانندی بوده است.

شکستن ناگهانی تیرک طولی بال هواپیما

هنگامی که نیل ویلیام، قهرمان انگلیسی و دو خلبان دیگر در فرودگاه هولاوینگتون (Hullavington) در حال تمرین برای مسابقات آکروباتیک دنیا در سال 1970 بودند، نیل ویلیام ناگهان متوجه شد که در هنگام اوج دریافت بعد از یک شیرجهءعمودی، تیرک اصلی بال هواپیمای زلین 526 آصیب دیده است. او به طور غریزی اهرم گاز موتور را بست و سعی کرد هواپیما را درحالت افقی قرار دهد. ویلیام دریافت که بال سمت چب به اندازهء یک زاویهء 45 درجه تا شده و به بدنه اصابت نموده است. بال از پایه جدا شده بود اما هنوز از جا کنده نشده بود.

او همان طور که مرگ را پیش رویش می دید ناگهان به یاد خلبان بلغاری هواپیمای زلین افتاد که در هنگام پرواز وارونه پیچ و مهره های بال فوقانی هواپیمایش از هم گسیخته بود. وقتی بخاطر کج شدن تیرک اصلی بال، هواپیما به سمت راست چرخیده و منحرف شده بود، بال هواپیما تحت تاثیر (GS) مثبت به جای خود بازگشته بود و در همان حالت باقی مانده بود تا خلبان حیرت زده اش بتواند فرود بیاید. ویلیام چنین محاسبه کرد که: شرایط او و خلبان بلغاری تقریبا یکسان است اما به صورت عکس، زیرا در سانحهء خلبان بلغاری بال فوقانی آسیب دیده بود، اما در هواپیمای ویلیام بال زیرین دچار مشکل شده بود. پس این طور به نظرمی رسید که اگر G مثبت برای خلبان بلغاری کارساز بوده اکنون G منفی می تواند هواپیمای او را نجات دهد. او با استفاده از الگوی خلبان بلغاری هواپیما را به حالت وارونه درآورد و بال هواپیما با صدای وحشتناکی به جایش بازگشت. با هواپیمایی که پشت سرش قرار داشت و بال شکسته اش ویلیام همچنان کوشش می کرد که ارتباط ضعیفش را حفظ کند. اما حالا مشکل دیگری هم به وجود آمده بود: موتور زیلان از حرکت بازایستاد. او فشار سوخت را مورد آنالیز قرار داد که عدد صفر را مشاهده کرد. این بار سوخت ذخیره را انتخاب کرد و با این حرکت بنزین را از ته باک که حالا برعکس شده بود بیرون کشید. دوباره مخزن سوخت اصلی را انتخاب کرد و بعد از چند سرفه موتور دوباره به کار افتاد.

فرودگاه رف هولاوینگتون (RAF Hullavington) که از آن پرواز نموده بود حالا در نزدیکی اش قرار داشت و خدمهء زمینی تجهیزات مخصوص سقوط را آماده نموده بودند. بنابراین ویلیام تصمیم گرفت در آن جا فرودآید. هواپیمای زلین همچنان در حال وارونه به سمت زمین در حرکت بود که ناگهان در آخرین لحظهء ممکن با یاری G منفی کنترلش را به دست گرفت وجهت آن را به حالت عادی بازگردادند. در این هنگام با بال منهدم شدهء سمت چپش به زمین افتاد.

در آخرین لحظهء ممکن؟ این صحنه را تصور کنید: نوک بال سمت چپ هواپیما زمانی که می خواست از حالت وارونه به سطح عادی باز گردانده گردد به طول 6 یارد به نوار چمنی فرودگاه کشیده شد. در عین حال همچنان درپوش پلاستیکی چراغ راهنمایی گر موجود در نوک بال نشکسته بود.

گیملی، هواپیمای بدون موتور

در تاریخ 23 جولای سال 1983، خلبانان کانادایی پرواز 143 ناگهان صدای آژیر هشدار را شنیدند که از اتاقک خلبان به گوش می رسید. آن ها هرگز حتی در زمان تمرینات اضطراری شبیه سازی شده، صدای این زنگ را نشنیده بودند. بدون شک صدای زنگ هشدار می داد که سوخت هر دو موتور رو به اتمام است. این برای یک بوئینگ 767-200 که به آرامی در حال طی کردن راستا از مونتریال به شهر ادمونتون کانادا بود شرایط غیر قابل تصوری محسوب می شد. مشکل از جایی آغاز شد که کامپیوتر در معین مقدار سوخت مورد احتیاج دچار مشکل شد و خدمهء زمینی به صورت دستی محاسبه کردند که سوخت هواپیما برای رسیدن به ادمینتون کافی است. خلبانان نیز با اطمینان خاطر به راهشان ادامه داده بودند که با صدای زنگ هشدار به خودشان آمدند. خدمهء زمینی در محاسبهء مقدار سوخت اشتباه جبران ناپذیری مرتکب شده بودند؛ زیرا به جای اندازه گیری متریک از واحدهای عظیم تری مانند گالون استفاده نموده بودند و سوخت هواپیما به سرعت رو به اتمام بود. همزمان با آغاز صدای آژیر یکی از موتورها از کار افتاد. سپس برق اتاقک خلبان نیز قطع شد و آن ها مجبور شدند به صورت دستی هواپیما را کنترل نمایند آن هم در حالی که در ارتفاع 2000 پایی در هوا شناور بودند.

تنها خبر خوش این بود که کاپیتان پیرسون به عنوان خلبان گلایدر(هواپییمای بی موتور) آموزش دیده بود. او ابتدا بهترین سرعت سر خوردن (پرواز بدون نیروی موتور) بوئینگ 767 را برای حداکثر فاصله محاسبه کرد و به سمت شهر وینپگ که در محدودهء دیدشان قرار داشت دور زد. اما افسر کنتال پیشنهاد کرد تا در یک پایگاه نیروی هوایی در نزدیکی گیملی که قبلا در آن جا خدمت نموده بود و حالا در نزدیکی شان قرار داشت، فرود آیند.

آن ها خبر نداشتند که فرودگاه مورد نظرشان اکنون به زمین مسابقه تبدیل شده و هنگامی که به پائین نگاه کردند ماشین های مسابقه و مردم زیادی را دیدند که برای تماشا جمع شده بودند. اما آن ها چاره دیگری نداشتند و بالاخره با فاصله چند متری از جمعیت، هواپیما در باند فرود آمد.

هواپیمای بی موتور گیملی، در آخر به ناوگان هوایی کانادا برگردانده شد و درآن جا به مدت 25 سال مورد استفاده نهاده شد.

کاپیتان پیرسون بعدها خاطر نشان کرد: تنها قسمت ترسناک این حادثه آن زمانی بود که به پائین نگاه کردم و دیدم سه پسر بچه در ارتفاع کمی از ما دوچرخه سواری می نمایند.

هواپیماهای آورو آنسون سوار بر پشت یکدیگر

در 29 سپتامبر سال 1940، دوهواپیمای آموزشی آورو آنسون از پایگاه نیروی هوایی سلطنتی استرالیا در نزدیکی واگا واگا به منظور تمرین در حوالی نیو سات ولز (New South Wales) به پرواز درآمدند. خلبانان در نزدیکی بروکلسبی درحال تمرین دور مایل بودند که ناگهان هواپیمای جک هیوسان که زیر هواپیمای خلبان لئونارد فولر در حال پرواز بود از مدار دید او خارج شد. در این حین هردو هواپیما با صدای مهیبی که به خرد شدن چیزی شبیه بود با یکدیگر برخورد کردند. فولرکه به شدت وحشت زده شده بود متوجه شد که هواپیماها به هم گره خورده اند و به عبارتی قفل شده اند. موتور هواپیمای فولر در اثر برخورد تخریب شده بود؛ اما موتور هیوسان همچنان کار می کرد و فولر سریعا دریافت که می تواند با این شرایط هر دو هواپیما را کنترل کند.

بعد از اینکه خدمه هواپیمای زیرین با پاراشوت پایین پریدند، فولر پیروز شد با یاری حس جهت یابی خود 5 مایل دیگر پرواز کند. او مجبور شد روی یک زمین چمنی فرود آید؛ هواپیما 200 متر روی زمین سر خورد تا بتواند با امنیت کامل به زمین بنشیند.

فولر به بازرس سانحه هوایی گفت: من هر آنچه را که در آموزش های مرتبط با کنترل هواپیما در شرایط اضطراری یاد گرفته بودم، اجرا کردم. همواره تا جایی که ممکن است در نزدیکی محل خانه های روستایی فرود بیا! همواره در جهت وزش باد فرود بیا! (زیرا وزش باد در کاهش طول مسافت مورد احتیاج برای فرود تاثیر زیادی دارد). زمین زراعی آماده بود و من تنها با دو گردش به طرف باد تغییر جهت دادم و فرود آمدم.

مهارت بالا و عکس العمل سریع وی باعث شد یکی از هواپیماها سالم بماند. فولر به خاطر این فرود اضطراری پیروزیت آمیز که بدون هیچ گونه خسارت اقتصادی و جانی انجام شد، در بروکلسبی شهرت و خوشنامی فراوانی کسب کرد. او 4 سال بعد در اثر یک سانحه رانندگی در جاده جان خود را از دست داد.

نمایش باید ادامه پیدا کند

ویلیام رید (William Reid) ستوان نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا، تنها خلبان یک فروند هواپیمای آورو لانکاستر بود که در تاریخ 3 نوامبر سال 1943 ، در حالیکه محموله ای از بمب به همراه داشت، به طرف داسلدروف (Dusseldorf) پرواز می کرد تا انبار تاسیسات صنعتی داسلدورف را بمباران کند. او به سختی نیمی از راه را طی کرد و تازه از ساحل داچ گذشته بود که شیشه جلوی هواپیمایش توسط یک جنگده شبانه با مدل مِسراِشمیت 110 جی (Messerschmitt Me-110G) منفجر شد و دست و شانه اش آسیب دید. همچنین سرش در اثر اصابت تراشه های تیز شیشه خرده شکافته شد. این حمله موجب از کار افتادن رادار هواپیما شد. اگر هر کس دیگری بود پس از این حادثه دردناک به خانه باز می گشت، اما رید یک سرباز نظامی بود و باید ماموریتش را به اتمام می رساند.

کمی بعد سر و کله یک فوک وولف اف دبلیو190 (Focke Wulf Fw-190) پیدا شد و این بار خسارات بیش تری به رید و هواپیمایش وارد کرد. راهنماییگر و اپراتور رادیوی هواپیما را از کار انداخت و موجب غیر فعال شدن سیستم اکسیژن آن گشت. رید یک بار دیگر مجروح شد. مهندس پروازی که همراه او بود پایان پیروز شد برایش یک بطری اکسیژن قابل حمل فراهم کند. آن ها تا رسیدن یه هدف عملیات تنها یک ساعت فاصله داشتند. رید 200 مایل دیگر پرواز کرد تا به داسلدروف رسید و در کمال ناباوری، هدف مورد اصابت که یک کارخانه بلبرینگ بود را تشخیص داد و بمب هایش را رها کرد.

رید که بخاطر خون ریزی به شدت ضعیف شده بود و در معرض سرما و کمبود اکسیژن قرار داشت ، در حالی که راستاش را با یاری ماه و ستاره ها راهنمایی می کرد، به سمت خانه به پرواز درآمد. زمانی که ویلیام کم کم هوشیاریش را از دست می داد، مهندس که در کابین خلبان مانده بود به یاری او شتافت. درست وقتی که بر فراز دریای شمال رسیدند ویلیام کنترلش را بازیافت. زخم سرش خونریزی شدیدی داشت و خون از چشمانش جاری شده بود. با تمام این اوصاف رید پیروز شد یک فرود شبانه (بین دو ردیف از چراغ های باند فرودگاه که در اثر مه به سختی قابل رویت بودند) را در امنیت کامل تجربه کند.

ویلیام رید، به خاطر مهارت هوانوردی بالا، شجاعت و از خودگذشتگی اش پایان مفتخر به دریافت صلیب ویکتوریا شد.

bestcanadatours.com: مجری سفرهای کانادا و آمریکا | مجری مستقیم کانادا و آمریکا، کارگزار سفر به کانادا و آمریکا

منبع: سفرمی
انتشار: 28 مهر 1400 بروزرسانی: 28 مهر 1400 گردآورنده: 1com.ir شناسه مطلب: 26728

به "وحشت انگیزترین فرودهای اضطراری (بخش اول)" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "وحشت انگیزترین فرودهای اضطراری (بخش اول)"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید